روزشمار عملیات های دفاع مقدس

نوار زمان هشت سال جنگ تحمیلی

کد خبر : 54559
تاریخ خبر : 1403/07/11-14:19
تاریخ به روز رسانی : 1403/07/11-14:23
تعداد بازدید : 157
نسخه قابل چاپ

دست نوشته پاسدار شهید مرتضی عباسی مقانکی (۵) / شرح حال رزمندگان اسلام در عبور از موانع نظامی در جبهه

پاسدار شهید مرتضی عباسی مقانکی در دست نوشته خود شرح حالی از به سلامت گذشتن از موانعی همچون درگیری با مزدوران رژیم بعث عراق ، میدان مین و خمپاره های جنگی متعدد را بیان می کند.

دست نوشته پاسدار شهید مرتضی عباسی مقانکی (۵) / شرح حال رزمندگان اسلام در عبور از موانع نظامی در جبهه
دانلود فایل ضمیمه PDF
پاسدار شهید مرتضی عباسی مقانکی در تاریخ ۱۶ شهریور ۱۳۴۴ در تهران چشم به جهان گشود. وی همواره در تظاهرات و راه پیمایی ها علیه رژیم پهلوی شرکت می کرد. مرتضی با آغاز جنگ تحمیلی عازم جبهه حق علیه باطل شد و سرانجام ۲۲ بهمن ۱۳۶۴ در عملیات والفجر ۸ به درجه رفیع شهادت نائل آمد.

در ادامه دست نوشته ای را که از این شهید والامقام به یادگار مانده است، می خوانید:
...و وقتی که آمدند گفتند هیچگونه راه رفتن نداریم لذا این بود که نا امید شدیم ظهر شد و تصمیم بر این گرفتیم که برویم و ساعت حرکت را ساعت ۵ عصر قرار گذاشتیم.
ساعت ۵ عصر بود که راه افتادیم و توکل بر خدای متعال کردیم از میادین مین عبور کردیم در بین میدان مین پای یکی از بچه ها به سیم تله گیر کرد، ولی از آن جایی که خداوند نمی خواست مین عمل نکرد به پل چهارده دهنه آب رسیدیم و آب خوردیم و حرکت کردیم در بین راه بودیم که ناگهان صدای قَف، قَف لاتَحَرّک یکی از مزدوران عراقی بلند شد و با دوشگاه به طرف ما تیراندازی کرد.
ما تا یک قدم دیگر برداشتیم به طرف ما همه اسلحه ها شروع به تیراندازی کردند، آخه ما از یک منطقه ممنوعه که حتی نیرو های آن ها نیز عبور نمی کردند، عبور می کردیم لذا ما خود را به پشت خاکریز که سمت راست ما بود پرت کردیم البته خدا بود نه ما، ما می دویدیم که اولین نیرو های دشمن را رد کردیم، جایتان خالی بقدری خمپاره منور و خمپاره جنگی زدند که روز شد (صبح شد).
در منطقه جنگی البته شب بود که ساعت ۶ نیم الی ۷ رسیدیم به یک جایی که یک تانک عراقی بود و نیرو در داخل آن نبود عراقی ها در حال کف زدن و شعر خواندن و رقصیدن بودند که ناگهان متوجه ما شدند و به طرف ما تیراندازی کردند و ما به پشت تانک جان پناه گرفتیم تا اینکه تصمیم به حرکت گرفتیم نوبتی می دویدیم و جای پای ما را به تیر می بستند خلاصه حدود ۱ الی ۲ ساعت بعد حرکت کردیم که به زیر یک سنگر رسیدیم و تصمیم گرفتیم که آن سنگر را منهدم کنیم.
اما در همین لحظه بود که صدای ایرانی از بالا بلندشد، ایست، ایست حرکت کنی، می زنم که ما متوجه شدیم به خط پدافندی نیرو های خودی رسیدیم و تکبیر گفتیم و اسم شب عملیات که قدس و ژیان بود را اعلام کردیم و آن ها به کمک ما آمدند.
من همین که وارد سنگر آنان شدم، گفتم کتاب دعا را بدهید، لذا دعای توسل را دسته جمعی خواندیم و از خدایمان و ائمه اطهار علیه السلام مخصوصاً حضرت، ولی عصر (عج) که فرمانده همه ما بود و هست تشکر کردیم بعد جهت خوابیدن به سنگر دیگر رفتیم و شب را گذراندیم تا اینکه صبح شد و نماز خواندیم و به پیش برادران گردان خودمان که در ارتفاعات (ناخوانا) پدافند کرده بودند، رفتیم .
ادامه دارد...

برچسب ها :

نام*
ایمیل*
نظر*

آخرین اخبار رده دست نوشته پاسدار شهید مرتضی عباسی مقانکی (۵) / شرح حال رزمندگان اسلام در عبور از موانع نظامی در جبهه


آخرین اخبار سایت

"شهادت" خمس فرزندان! "شهادت" خمس فرزندان!
مقاومت دختران آبادان در برابر محاصره شهر مقاومت دختران آبادان در برابر محاصره شهر
توسل به پروردگار برای هدایت گردان گم شده توسل به پروردگار برای هدایت گردان گم شده
فرمان امام را از دل وجان پذیرا شوید فرمان امام را از دل وجان پذیرا شوید
هرگز نمی توانیم در برابر تجاوزات اسرائیل ساکت بنشینیم هرگز نمی توانیم در برابر تجاوزات اسرائیل ساکت بنشینیم


© 1397 کلیه حقوق محفوظ است | طراحی وب سایت
x - »